سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بچه ی تلویزیونی

 

داستان جیمی ویزیون یک داستان واقعی است.

جیمی ویزیون خیلی تلویزیون دوست داشت مثل شما!

اوتمام روز تلویزیون نگاه می کرد.

تمام برنامه های صبح،شب و بعلاوه برنامه های وسط زوز را می دید.

آن قدر که رفته رفته لاغر و زردنبو شد،اما باز تماشاکرد.

آن قدر که به صندلی اش چسبید وچشم هایش باز ماند.

وچانه اش به شکل پیچ تلویزیون درآمد.

ازلای موهایش دو آنتن سبز شد.

مغزش به لامپ تلویزیون تبدیل شد.

صوزت مثل صفحه ی تلویزیون شد.

جای گوشش هم دو دکمه درآمد که تق و تاق صدا می دادند.

یک رشته سیم هم از پشتش بیرون زد.

حالا ما همه دور هم می شینیم و جیمی ویزیون تماشا می کنیم!!!